سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ چون خبر غارت بردن یاران معاویه را بر أنبار شنید خود پیاده به راه افتاد تا به نخیله رسید . مردم در نخیله بدو پیوستند و گفتند اى امیر مؤمنان ما کار آنان را کفایت مى‏کنیم . امام فرمود : ] شما از عهده کار خود بر نمى‏آیید چگونه کار دیگرى را برایم کفایت مى‏نمایید ؟ اگر پیش از من رعیت از ستم فرمانروایان مى‏نالید ، امروز من از ستم رعیت خود مى‏نالم . گویى من پیروم و آنان پیشوا ، من محکومم و آنها فرمانروا . [ چون امام این سخن را ضمن گفتارى درازى فرمود که گزیده آن را در خطبه‏ها آوردم ، دو مرد از یاران وى نزد او آمدند ، یکى از آن دو گفت : من جز خودم و برادرم را در اختیار ندارم ، اى امیر مؤمنان فرمان ده تا انجام دهم امام فرمود : ] شما کجا و آنچه من مى‏خواهم کجا ؟ [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :5
بازدید دیروز :2
کل بازدید :2895
تعداد کل یاداشته ها : 2
04/1/29
7:8 ع

یک پرنده به شیوه مرموزی جلو خانه خانواده درو قرار گرفت .پرنده ای که نشان بدشانسی .آیا کسی از عمد این پرنده را برای نفرین کردن نانسی و پدرش آنجا گذاشته بود ؟این ماجرای عجیب نانسی را درگیر یکی از پرونده های پدرش وکیل معروف ایالت کرد پرنده ای که به تخریب یک مزرعه و باغ پرندگان برای ساختن یک مجموعه آپارتمانی مربوط می شد.

 اثری از کارولین کین با ترجمه بیتا ابراهیمی

                       (نفرین شده)


95/2/29::: 6:49 ص
نظر()
  
  

 

سر ظهر بود و داشتم از پله های بلند و زیادی که از ایوان شروع می شد و به حیاط ختم می شد پایین می آمدم که یک دفعه پسر جوانی روبه رویم ظاهر شد ،جا خوردم،زبانم بند آمد ،برای چند لحظه کوتاه نگاهمان به هم گره خورد ،پسر سرش را پایین انداخت و سلام داد ،آن قدر هول شده بودم که نتوانستم جواب سلامش رابدهم ، بدون سلام و خداحافظی دویدم توی حیاط واز آنجا هم یک نفس به خانه خودمان رفتم ،زن برادرم خدیجه داشت از چاه آب می کشید ،من را که دید دلو آب از دستش رها شد و به ته چاه افتاد،ترسیده بود گفت «قدم چی شده؟چرا رنگت پریده ؟

کتاب دارای متنی زیبا است

خواندن آن خالی از لطف نسیت

نویسنده کتاب :بهناز ضرابی زاده


95/2/13::: 9:36 ع
نظر()